جنگل‌های روستای "الیت" خاکستر شد!

جنگل‌های روستای "الیت" خاکستر شد!

اجتماعی

چند روز ماندن کنار این جنگل سوخته و گفت‌وگو با آتش‌نشان‌های خسته، داوطلب‌های خاک‌آلود و جنگل‌بان‌هایی که دیگر حتی حوصله‌ی خشمگین شدن ندارند، نشان می‌دهد ماجرا فقط یک «حریق غیرقابل پیش‌بینی» نبود..


در  بعد از آتش‌سوزی، مه همچون گذشته در دره می‌نشیند؛ اما این مه، دیگر همان مهِ آشنای قدیمی نیست. چرا که آغشته به دودی است که با هر تنفس، بوی خاکسترش مشامِ جان را می‌آزارد. تنه‌های سوخته و سیاه‌شده‌ی بلوط و راش در قامت ستون‌های معبدی ویران، در سراشیب کوه ردیف شده‌اند و با هر وزش باد، خاکسترهای ضد فراموشی از زمین بلند می‌شوند و در هوا می‌چرخند؛ انگار رقص مرگ را هر روز تمرین می‌کنند.

در میان این منظره‌ی ماتم‌زده، پرسشی سمج همه جا رخ می‌نماید:
«آتشی که می‌شد در همان شکل‌گیری مهارش کرد، چگونه این‌گونه راحت از جنگل گذشت و 180 هکتار را به خاکستر نشاند؟».

چند روز ماندن کنار این جنگل سوخته و گفت‌وگو با آتش‌نشان‌های خسته، داوطلب‌های خاک‌آلود و جنگل‌بان‌هایی که دیگر حتی حوصله‌ی خشمگین شدن ندارند، نشان می‌دهد ماجرا فقط یک «حریق غیرقابل پیش‌بینی» نبود. در پسِ شعله‌ها، شکلی از مدیریت بحران دیده می‌شود که سال‌ها روی کاغذ تمرین کرده، اما روز آزمون، حتی کفش مناسب هم به پایش نداشته است.

کانال عصر ایران در تلگرام 

سوختنِ الیت در آتشی که سال‌ها پیش جرقه‌ی  آن زده شد

در حاشیه‌ی جنگلِ شعله‌ور، به ظاهر همه چیز مرتب می‌نماید‌؛ صف خودروهای شاسی‌بلند، جلیقه‌های نو، بنری که روی آن نوشته بودند «ستاد مدیریت بحران» و مسئولانی که چند دقیقه روبه‌روی دوربین می‌ایستادند و از «کنترل اوضاع» می‌گفتند و بعد به سوی جلسه‌ی بعدی می‌رفتند. از زاویه‌ی دوربین‌ها، تصویری از نظمی نسبی و مدیریت حاضر در صحنه به نمایش درمی‌آمد. اما چند صد متر بالاتر ، جایی که دود در چشم می‌نشست و گرما پوست را می‌سوزاند، جهانِ دیگری جریان دارد: داوطلبانی با کفش شهری و بطری آب معدنی در دست که با برای کمک، خودشان را با هر جان‌کندنی به شیب دره رسانده بودند؛ نیروهای رسمی‌ای که دقیق نمی‌دانستند تحت فرمان چه کسی هستند، گروه‌هایی که از سازمان‌های مختلف آمده بودند و نه نقشه‌ای داشتند و نه زبانی مشترک. و آتش، دقیقاً از لابه‌لای همین ناهماهنگی راه خودش را باز می‌کرد و جلو می‌رفت و می‌سوزاند و خاکستر می‌کرد.